کد مطلب:148698 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:281

اولین کسی که در اسلام کتاب نوشت
در خصوص روز حركت حسین (ع) از مكه هم، اختلاف بین روایات مورخین وجود دارد و بعضی برآنند كه حسین (ع) زودتر از مكه حركت كرد و اگر زودتر حركت نمی نمود نمی توانست در ثلث اول ماه محرم سال شصت و یكم هجری در منطقه (نینوا) واقع در بین النهرین باشد.

در كتابهای مورخین شرق اسامی منازلی كه حسین بن علی (ع) طی كرد تا این كه بتواند خود را به بین النهرین برساند ذكر شده و ما وقوف بر آن منازل را مدیون جغرافیانویسان قرن سوم هجری هستیم و بعضی از جغرافیانویسان قرن چهارم هجری نیز آن منازل را ذكر كرده اند و چون در صحراهای عربستان وضع منازل تغییر نمی كرد می توان گفت آن چه جغرافیادان های قرن سوم هجری در آن منازل كه حسین (ع) طی كرد تا این كه به بین النهرین رسید مشاهده كردند تا اواخر باقی بود.

در قرن سوم هجری شش جغرافیانویس اسلامی می زیسته اند كه كتب آن ها برای پی بردن به وضع جغرافیائی عربستان و همچنین منازلی كه حسین بن علی (ع) از مكه تا بین النهرین طی كرد، بسیار نافع است. گو این كه بعضی از كتب آن ها ناقص می باشد یعنی قسمتهائی از كتاب آن ها از بین رفته و به ما نرسیده و نویسنده این سطور وقوف بر آن كتب جغرافیائی را بیشتر مدیون كسانی هستم كه آن ها را به زبان های اروپائی ترجمه كردند و با متن اصلی، یا بدون متن اصلی در (لیدن) واقع در كشور هلاند، بچاپ رسانیدند [1] .


شش جغرافیانویس قرن سوم هجری عبارت هستند از (ابن خردادبه) كه كتاب او در سال 864 میلادی مطابق با دویست و پنجاه هجری قمری نوشته شد و (قدامه) كه كتابش در سال 880 میلادی مطابق با 266 هجری قمری به رشته تحریر درآمد و (یعقوبی) كه كتابش در سال 891 میلادی مطابق با 278 هجری قمری نوشته شد و (ابن سرابیون) كه كتابش در سال 903 میلادی مطابق با 290 هجری قمری به رشته تحریر در آمد و (ابن رسته) كه كتابش در سال 903 میلادی مطابق با 290 هجری قمری تدوین گردید و (ابن فقیه) كه كتابش در سال 903 میلادی مطابق با 290 هجری قمری به اتمام رسید و سه جغرافیانویس اخیر در یك موقع كتاب های خود را نوشته اند و از این جهت این شش نفر را جغرافیا نویسان قرن سوم هجری دانستیم كه كتاب های آن ها در قرن سوم هجری نوشته شد و بعضی از آن ها در قرن چهارم هجری زندگی را بدرود گفتند.

بعضی از جغرافیا نویسان آن چه در كتب خود نوشته اند به چشم دیده اند زیرا شغلشان طوری بود كه از نقطه ای به نقطه دیگر می رفتند یا این كه برای سیاحت، از كشوری به كشور دیگر مسافرت می نمودند.

(ابن خردادبه) رئیس چاپارخانه بود و به مناسبت شغل خود به وضع راه ها وقوف داشت و (قدامه) رئیس وصول مالیات بود و از قصبه ای به قصبه دیگر می رفت و آن چه در كتب جغرافیای آن ها نوشته شده، چیزهائی است كه خود دیده اند.

آن ها وضع شهر كوفه واقع در ساحل رود فرات را در زمان خودشان بالنسبه،


به خوبی شرح می دهند ولی نمی توانند بگویند كه كوفه در سال شصتم هجری كه مسلم بن عقیل در آن شهر بود چه وضع داشته است.

در قرن سوم هجری كه كتب جغرافیا نویسان مذكور در فوق نوشته شده، قستی از شهر كوفه ویران بود اما مسجد جامع آن شهر كه علی بن ابی طالب (ع) در آن به قتل رسید وجود داشت و محراب آن مسجد كه مقتل بود دیده می شد، در آن موقع شهر نجف، تقریبا در یك فرسنگی مغرب كوفه، یك قصبه بود و خرابه های یك شهر قدیم ایرانی در یك فرسنگی جنوب كوفه دیده می شد و به طوری كه جغرافیا نویسان مذكور نوشته اند ستون های مسجد جامع كوفه از خرابه آن شهر ایرانی آورده شد و در مسجد استوار گردید و در قرن سوم هجری یا لااقل در تاریخی كه كتب جغرافیای این چند نفر نوشته شده قبر علی بن ابی طالب (ع) در نجف واقع در مغرب كوفه مشخص بوده لیكن بنای بزرگ نداشته است.

در پایان قرن ششم هجری (ابن جبیر) كوفه را دیده و گفته است كه آنجا ویران تر از آن به نظر می رسد كه در كتب جغرافیادان های قرن سوم و چهارم هجری گفته بودند و ابن جبیر كه گویا در صحت روایاتش تردید وجود ندارد جمعیت كوفه را سه هزار یا چهار هزار تن ذكر كرده اما مسجد جامع كوفه كه علی بن ابی طالب (ع) در محراب آن به قتل رسید وجود داشت و ابن جبیر در آن مسجد نماز خواند.

ابوالحسن محمد بن احمد كنانی معروف به ابن جبیر جغرافیادان و فقیه بود و در سال 540 هجری قمری در (بلنسیه) واقع در اسپانیا متولد شد (كه امروز به اسم والانس خوانده می شود - مترجم) و سه مرتبه از زادگاه خود به سوی سایر كشورهای اسلامی مسافرت كرد و شهرهای مكه و مدینه و كوفه و بغداد و موصل و حلب و دمشق را دید و در سفر آخر از فلسطین به صقلیه رفت (كه امروز به اسم سیسیل خوانده می شود و جزیره ای بزرگ و معروف در دریای مدیترانه می باشد - مترجم) و آن گاه عازم مصر شد و در سال 614 هجری قمری در اسكندریه زندگی را بدرود گفت و كتاب سیاحت نامه و جغرافیای او یكی از بهترین كتب جغرافیای قرن ششم هجری است.

ابن جبیر وقتی وارد كوفه شد به نجف هم رفت و نوشته است كه نجف وسیع تر و آبادتر از آن است كه جغرافیا نویسان گذشته ذكر كرده اند و آرامگاه علی بن ابی طالب (ع) در آن جا دارای بنائی محكم و زیبا است.

از چند نوشته مورخین قدیم چنین برمی آید كه تا سال یكصد و هفتاد و پنج هجری قمری قبر علی بن ابیطالب (ع) در نجف پنهان بود.

حمدالله مستوفی، نویسنده و جغرافیادان قرن هفتم هجری در كتاب نزهة القلوب می گوید بعد از این كه علی بن ابی طالب (ع) زندگی را بدرود گفت بر طبق وصیت او، جسدش را بر شتری نهادند و شتر به راه افتاد. علی (ع) وصیت كرده بود كه هر جا شتر توقف كرد جسدش را در آنجا دفن كنند و شتر در منطقه (نجف) توقف نمود و جسد علی (ع) را در آنجا دفن كردند و لذا مدفن علی (ع) با كوفه خیلی فاصله داشت.


(بوركهاردت) می گوید از این جهت جسد علی (ع) را خیلی دور از كوفه دفن كردند كه نسبت به قبر علی بن ابی طالب (ع) از طرف امویان اسائه ادب نشود.

حمدالله مستوفی می گوید در سال یكصد و هفتاد و پنج هجری قمری هارون الرشید خلیفه عباسی در منطقه نجف شكار می كرد و بر حسب تصادف قبر علی بن ابی طالب (ع) را یافت و مشاهده نمود كه جسد او، آن قدر تازه است كه گوئی در همان روز زندگی را بدرود گفته و امر كرد كه برای آن قبر، مزار بسازند و اطراف آن را محدود كنند و از آن موقع به بعد مدفن علی (ع) شناخته شد.

بوركهاردت این نظریه را نپذیرفته است و می گوید هارون الرشید چون با آل علی خوب بود دستور داد كه برای قبر علی بن ابی طالب مزار بسازند.

مرتبه ای دیگر می گوئیم از به وجود آمدن اختلاف، در روایات مربوط به قرن اول هجری نباید حیرت كرد چون كتابهای تاریخ اسلامی از قرن دوم به بعد نوشته شد.

به طوری كه از كتب اسلامی استنباط می شود در نیمه دوم قرن اول هجری و به احتمال زیاد در وسط آن نیمه، یا پایان آن، دو یا سه نفر از مسلمین كتاب نوشتند.

یكی از آن ها مشهور بود به ضحاك و به قول ابن الندیم صحاف معروف، به اسم (ابن مزاحم الهلالی بلخی) خوانده می شد.

ضحاك همچنان به قول ابن الندیم در شهر كوفه در تاریخی كه معلوم نیست متولد شد و بعد به (ری) رفت و در آن جا تحصیل كرد و در سال 105 یا 106 هجری قمری در شهر بلخ كه مسكن دائمی اش بود زندگی را بدرود گفت.

ابن الندیم می گوید كه وی تفسیری بر قرآن نوشته ولی خود ابن الندیم هم آن تفسیر را ندید و از دیگران شنید كه آن را دیده باشند و ضحاك دانشمند نحوی و مفسر بوده و اگر تفسیر او باقی می ماند ما امروز، تمام یا قسمتی از وقایع قرن اول هجری را به درستی می دانستیم چون ضمن تفسیر ضحاك، تمام یا قسمتی از وقایع تاریخی منعكس می شد.

در هر حال بنابر گفته ابن الندیم اولین كسی كه در اسلام كتاب نوشت، ضحاك بوده كه در كوفه متولد شد و در بلخ درگذشت.

اما (ابن خلكان) قاضی معروف دنیای اسلامی و نویسنده كتاب بیوگرافی وفیات الاعیان (و مسلمین بیوگرافی را علم رجال می خوانند) كه در سال 608 هجری قمری متولد شد و در سال 681 هجری قمری زندگی را بدرود گفت راجع به اولین كسی كه در اسلام كتاب نوشت نظریه ای دیگر دارد و او می گوید كه اولین نویسنده كتاب، در دنیای اسلامی ابن جریح است [2] .

بنابر گفته ابن خلكان (ابوخالد عبدالملك ابن عبدالعزیز بن جریح) كه در سال هشتادم هجری قمری در مكه متولد گردید و آن گاه به بین النهرین رفت و وارد خدمت


(المنصور) خلیفه عباسی شد اولین كسی است كه كتاب نوشت اما كتاب او، جنبه تاریخی نداشته بلكه راجع به فقه كتاب نوشته و كسی هم كتاب او را ندیده و ابن الندیم صحاف نیز از كتاب وی یاد نمی كند و نام كتاب او را هم نمی دانیم و همین قدر می دانیم كه در سال 149 هجری قمری یا سال 150 در بین النهرین زندگی را بدرود گفت.

بوركهاردت می گوید اولین كسی كه در اسلام كتاب نوشت (هرمز) ایرانی دارای كنیه ابورافع، منشی علی بن ابی طالب (ع) خلیفه مسلمین بود.

ولی او هم نمی گوید كه كتاب هرمز ابورافع مربوط به چه بود و كسی آن كتاب را ندید.

این سه نفر، كسانی بودند كه در قرن اول هجری به روایات مختلف، كتاب نوشتند اما چون كتب آن ها باقی نماند، فایده ای نصب محققین بعد نشد.

حتی كسانی كه در قرن دوم هجری شروع به نوشتن كتاب كردند كتب این سه نفر را ندیدند و گرنه در كتابهای خود ذكر می كردند زیرا، همه نویسندگان اسلامی در آن قرن، امین بودند، و اگر چیزی از دیگری اقتباس می كردند نام مرجع را ذكر می نمودند.

بدین ترتیب نویسندگان قرن دوم هجری كه خواستند تاریخ وقایع قرن اول را بنویسند هیچ مأخذ كتبی در دست نداشتند و ناگزیر بودند به روایاتی كه سینه به سینه به قرن دوم رسیده بود اكتفا نمایند.

در قرن دوم هجری نوشتن كتاب در دنیای اسلامی از طرف یك ایرانی معروف شروع شد و او مردی بود اهل فارس كه زبان های پهلوی ساسانی و سنسكریت و عربی را می دانست و در آغاز دین زرتشتی و بعد مسلمان شد.

قبل از این كه مسلمان شود (روزبه) نام داشت و بعد از این كه مسلمان شد موسوم به (ابن مقفع) گردید.

ابن مقفع كه در سال 109 هجری قمری در فارس متولد شد نویسنده بود و هم مترجم كتاب معروف (خدای نامه) كه مأخذ فردوسی برای سرائیدن شاهنامه بوده، نوشته ابن مقفع است و همچنین كتاب (كلیله و دمنه) به وسیله ابن مقفع از زبان سنسكریت به زبان عربی ترجمه شد و چندین كتاب دیگر را هم كه كتب فلسفی و طبی یونانیان بود از زبان پهلوی ساسانی به زبان عربی ترجمه كرد. قبل از این كه اعراب وارد ایران شوند ایرانیان بعضی از كتابهای فلسفی و طبی یونان را به زبان فارسی (پهلوی ساسانی) ترجمه كرده بودند و ابن مقفع آن كتب را به زبان عربی ترجمه كرد و ابن الندیم، صحاف معروف آن مرد ایرانی را سر آمد تمام فصحای عرب و عجم تا زمان خود می داند و می گوید (روزبه بن مقفع) از لحاظ فصاحت در عرب و عجم بی نظیر است.

آن مرد صحاف عقیده دارد كه تا زمان او كه تا پایان قرن چهارم هجری باشد ده مرد فصیح در عرب و عجم بوجود آمدند و اسامی آن ده نفر را ذكر كرده و ابن مقفع را در راس همه قرار داده است.


برجسته ترین اثر ابن مقفع (خدای نامه) بود حاوی تاریخ سلاطین و دلاوران قدیم ایران كه به احتمال زیاد آن هم ترجمه به شمار می آمده یعنی ابن مقفع آن كتاب را از زبان پهلوی ساسانی به زبان عربی ترجمه كرده بود.

از آن كتاب، امروز، چیزی در دست نیست غیر از چند قسمت كه (ابن قتیبه) در كتاب خود به اسم (عیون الاخبار) نقل كرده است [3] .

ابن الندیم كه روزبه بن مقفع را سرآمد فصحای عرب و عجم می داند كتب متعدد را ذكر می نماید كه از طرف ابن مقفع نوشته یا ترجمه شد ولی ما امروز از آن كتابها غیر از (كلیله و دمنه) را در دست نداریم و سایر كتب ابن مقفع از بین رفته است.

و اما ابن قتیبه كه قسمت هائی از كتاب خدای نامه را ذكر كرده دانشمند قرن سوم اسلامی است و در سال 213 هجری قمری متولد شد و در سال 270 هجری قمری زندگی را بدرود گفت و در علم نحو و علم قرآن و فقه اسلامی بصیرت داشت و مدتی هم قضاوت كرد او نیز غیر از عیون الاخبار كتب دیگر داشته كه ابن الندیم صحاف معروف آن ها را ذكر كرده لیكن امروز آن كتاب ها وجود ندارد.

كتاب خدای نامه ابن مقفع به عربی تا قرن چهارم هجری موجود بوده و فردوسی شاهنامه خود را از روی آن كتاب سروده یا قسمت اصلی داستان های شاهنامه را از خدای نامه اقتباس نموده و به روایتی در زمان فردوسی هنوز خدای نامه فارسی (همان كه ابن مقفع آن را به عربی ترجمه كرد) موجود بوده و فردوسی آن را دیده و استفاده كرده است.

اگر می گذاشتند این نویسنده و مترجم پركار ایرانی زنده بماند فرهنگ اسلامی شاید خیلی بیش از آن چه ابن الندیم در كتاب خود می گوید از وجود ابن مقفع استفاده می كرد.

كسانی كه نسبت به موفقیت های ادبی و فرهنگی ابن مقفع رشك می بردند او را نزد (المنصور) خلیفه عباسی متهم كردند و المنصور فرمان قتل ابن مقفع را صادر كرد راجع به چگونگی قتل او، دو روایت وجود دارد اول این كه او را با دست ها و پاهای بسته، داخل یك چاه كردند و بعد یك سنگ گران را بر سرش انداختند.

دوم این كه او را در یك حمام گرم جا دادند و راه ورود و خروج حمام را مسدود كردند و ابن مقفع در آن جا از گرما و (دم حمام) زندگی را بدرود گفت و هنگام مرگ سی و شش سال از عمرش می گذشت.

در نیمه اول قرن اول هجری، به طوری كه از كتاب ابن الندیم و عیون الاخار ابن قتیبه و مراجع دیگر برمی آید چند كتاب راجع به وقایع تاریخی قرن اول هجری در دنیای اسلامی نوشته شد ولی آن كتاب ها امروز موجود نیست و كتاب تاریخی مربوط به وقایع جهان اسلامی در واقع از نیمه دوم قرن دوم هجری آغاز گردید.

از این شش نفر كه بگذریم به جغرافیا نویسان قرن چهارم هجری می رسیم كه آنها


در نوشتن جغرافیا دقیق تر از جغرافیا نویسان قرن سوم بودند (غیر از دو تن جغرافیا نویسان قرن سوم كه اكثر چیزهائی را كه نوشتند به چشم دیدند) و در ذكر اسامی دقت داشتند و فواصل بین شهرها و قصبه ها ده ها را با دقت ثبت می كردند.

یكی از جغرافیا نویسان معروف قرن سوم هجری در دنیای اسلامی ابن حوقل است كه كنیه اش ابوالقاسم بود و اسمش محمد (شبیه به اسم و كنیه پیغمبر اسلام).

ابن حوقل در سال 331 هجری قمری به قصد سیاحت از بغداد خارج شد.

راهی كه وی برای رفتن از بغداد به مكه انتخاب كرد راه كوفه و مكه بود یعنی همان راه كه حسین (ع) برای این كه از مكه به كوفه برود، آن را انتخاب كرد.

وقتی ابن حوقل از كوفه به سوی مكه رفت دویست و هفتاد و یك سال از تاریخی كه حسین (ع) از آن راه عازم كوفه گردید می گذشت.

معهذا منازل همان بود كه حسین (ع) طی كرد و وضع منازل شباهت به دوره مسافرت حسین (ع) داشت.

نه اسم منازل در طول مدت دویست و هفتاد و یك سال تغییر كرده بود نه وضع آبادی ها كه در آن راه وجود داشت.

لذا می توان گفت آن چه حسین (ع) در سفر خود از مكه به كوفه دید بعد از دویست و هفتاد و یك سال به چشم ابن حوقل رسید.

ابن حوقل، كتاب خود را مثل ابن خردادبه المسالك و الممالك نامید و كتاب او به زبان فرانسوی ترجمه شد و در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در شهر (لیدن) از بلاد هلاند به چاپ رسید و كتاب جغرافیای ابن حوقل از كتب جغرافیای معتبر دنیای اسلامی است.

چون وضع راهی كه از مكه به سوی كوفه می رفته تغییر نكرد در قرن هشتم هجری نیز (ابن بطوطه) كه از آن راه رفت اسامی منازل را به همان نام یافت كه در ایام مسافرت حسین (ع) از آن راه اسامی وجود داشت.

تنها تفاوتی كه بین وصف ابن بطوطه و وصف ابن حوقل از آن راه دیده می شود این است كه چند آبادی كه در كتاب جغرافیای ابن حوقل، در آن راه، نوشته شده، در كتاب سیاحت نامه ابن بطوطه به چشم نمی رسد زیرا آن آبادی بر اثر جنگ ها از بین رفت معهذا اسامی منازل هنوز باقی بود.

می دانیم كه ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن ابراهیم معروف به ابن بطوطه اهل (طنجه) واقع در شمال افریقا بود و در سال 703 هجری قمری متولد گردید و همین كه به سن رشد رسید شروع به سیاحت كرد و به جاهائی رفت كه قبل از او هیچ یك از جهانگردان اسلامی به آنجا نرفته بودند. مانند (سمطره) كه امروز به اسم (سوماترا) خوانده می شود و در كشور (اندونزی) است و جزایر (ذبیة المهل) كه امروز به اسم جزایر (مالدیو) خوانده می شود و در اقیانوس هند و در چهارصد و پنجاه میلی مغرب جزیره بزرگ سیلان است و شبه جزیره (قرم) كه امروز به اسم شبه جزیره (كریمه) خوانده می شود و سیاحت در رود (اتل) واقع در روسیه كه امروز موسوم به (ولگا) می باشد و جاهای دیگر كه قبل از ابن بطوطه پای هیچ جهانگرد اسلامی به آنجا نرسیده


بود. دیگر از جغرافیا نویسان قرن چهارم هجری مسعودی نویسنده دو كتاب (مروج الذهب) و (التنبیه و الاشراف) است كه هر دو كتاب به زبان های اروپائی ترجمه و یا متن عربی آن ها در شهر (لیدن) در هلاند به چاپ رسیده است [4] .

در كتاب این نویسنده معروف از منازل بین مكه و كوفه چیزی قابل استفاده به دست نمی رسد و همچنین از سیاحت نامه (ناصر خسرو) شاعر معروف كه در سال 438 هجری قمری سیاحت نامه خود را به زبان فارسی نوشته نمی توان راجع به منازل فیمابین مكه و كوفه چیزی قابل استفاده به دست آورد.

اما در قرن هفتم هجری از طرف (یاقوت حموی) جغرافیا نویس بسیار معروف، یك كتاب جغرافیا به اسم (معجم البلدان) نوشته شد كه در آن اطلاعاتی راجع به منازل بین مكه و كوفه وجود دارد و كتاب یاقوت بظاهر در سال 623 هجری قمری به اتمام رسیده است.

كتاب معجم البلدان تالیف یاقوت یكی از برجسته ترین كتب جغرافیا در جهان اسلامی است و از روزی كه آن كتاب نوشته شده تا امروز بیش از تمام كتب جغرافیای نویسندگان اسلامی مورد استفاده محققین قرار گرفته و هر كس كه بخواهد از لحاظ جغرافیائی در گذشته دنیای اسلامی تحقیق كند از خواندن كتاب یاقوت ناگزیر است و از مزایای كتاب معجم البلدان این است كه به ترتیب حروف الفبا نوشته شده و با سهولت می توان اماكن را در آن ها یافت.

یاقوت حموی جهانگرد نیز بود و سفرهای طولانی كرد و از كتب جغرافیا نویسانی استفاده نمود كه ما نه فقط كتاب آنها را ندیده ایم بلكه اگر یاقوت اسم آن ها را نمی برد از وجودشان هم بی اطلاع می ماندیم و آن ها جغرافیا نویسانی هستند كه بعد از این كه ابن الندیم صحاف زندگی خود را در سال 385 هجری قمری بدرود گفت كتابهای خود را نوشتند و لذا اسمشان در كتاب ابن الندیم نیامد و كتاب های جغرافیای آن ها هم از بین رفت و به طفیل یاقوت حموی، امروز ما می دانیم كه در قرن پنجم و ششم هجری جغرافیا نویسانی بودند كه یاقوت از كتب آنها برای نوشتن كتاب جغرافیای خود استفاده كرده است.

هفتاد و پنج سال بعد از این كه معجم البلدان نوشته شد، از روی آن كتاب، كتابی نوشتند به اسم (مراصد الاطلاع) كه خلاصه معجم البلدان می باشد اما در آن راجع به بین النهرین، اطلاعاتی بیش از آن چه در معجم البلدان هست به چشم می رسد و كتاب مراصد الاطلاع و معجم البلدان امروز هست.

كتاب معجم البلدان در اروپا اول به زبان آلمانی ترجمه شد و در آلمان به طبع رسید و بعد به زبان فرانسوی ترجمه شد و در نیمه اول قرن نوزدهم در فرانسه منتشر گردید و خلاصه كتاب معجم البلدان هم كه مراصد الاطلاع باشد در فرانسه چاپ شد.

در كتاب یاقوت حموی منازل راه مكه و كوفه دیده می شود و تقریبا همان است كه


ابن حوقل می گوید و بزرگترین آبادی بعد از خروج از مكه در این راه (ذات عرق) است كه تقریبا یك شهر بوده و وقتی كه حسین (ع) با همراهان از مكه خارج گردید در آن جا توقف نمود.

وقتی ما اسامی منزلگاه های حسین (ع) را با اسامی منزلگاه های حاملین نامه های مردم كوفه (كه از كوفه به مكه می رفتند) تطبیق می كنیم، می بینیم كه اسامی منازل با هم فرق می كند.

آن تفاوت ناشی از این نیست كه آن منازل در راه مكه و كوفه وجود نداشت بلكه وجود منازل مزبور طبق نوشته جغرافیا نویسانی كه اسم و كتابشان ذكر شد مسلم است اما چند بار حسین (ع) در جاهائی منزل كرد كه حاملین نامه مردم كوفه، در آن جا منزل نكرده بودند.

آخرین منزل حاملین نامه ی مردم كوفه، قبل از این كه به مكه برسند، (عمره) بود، در صورتی كه اولین منزل حسین (ع) بعد از این كه از مكه خارج گردید (ذات عرق) بوده است.

عمره منزلی بود نزدیك به مكه و ذات عرق منزلی بود دور از مكه و حاملین نامه های مردم كوفه. مثل حسین (ع) در معرض خطر نبودند اما حسین در مكه در معرض خطر بود و به همین جهت بنابر نوشته برخی از تواریخ روز هشتم ماه ذیحجه از مكه حركت كرد. یعنی روزی كه مراسم حج شروع می شود.

اگر حسین در مكه در معرض خطر نبود در آن روز از آن شهر خارج نمی شد و سفر خود را به سوی كوفه شروع نمی كرد.


[1] شهر (ليدن) واقع در كشور هلاند از سيصد سال قبل تا امروز مركز چاپ كتاب هاي مربوط به اسلام و ايران است و در آن جا نه فقط كتابهاي تاريخي و جغرافيائي مربوط به اسلام و ايران به چاپ مي رسد بلكه كتابهاي فقهي و تفسير قرآن هم چاپ مي شود و تقريبا كتابي با ارزش، در ايران و جهان اسلامي وجود ندارد كه ترجمه اش به يكي از زبان هاي اروپائي در ليدن چاپ نشده باشد و عده اي از شرق شناسان اروپا و آمريكا كه زبان هاي فارسي و عربي را نمي دانند از روي كتابهاي مذركور راجع به تاريخ ايران و اسلام تحقيق مي كنند و ما ايرانيان مدت دويست سال از وجود موسسه انتشاراتي شهر ليدن در هلاند كه كتابهاي فارسي و كتب دنياي اسلامي را از فارسي و عربي به زبان هاي اروپائي ترجمه و منتشر مي كرد بدون اطلاع بوديم و فقط از يكصد سال به اين طرف اطلاع حاصل كرده ايم كه يك چنين موسسه انتشارات در هلاند وجود داشته و دارد و ترجمه كتابهاي فارسي و عربي را به زبان هاي اروپا منتشر مي كرد و مي كند يا اين كه متن اصلي كتاب ها را منتشر مي نمايد و اين را هم بايد گفت كه اگر اين موسسه كتاب هاي فارسي يا كتب دانشمندان و مورخين ايراني را كه به عربي نوشته شده، با متن اصلي يا به صورت ترجمه منتشر نمي كرد آن كتاب ها امروز وجود نداشت و برخلاف آنچه ما تصور مي كنيم خارج كردن كتاب هاي خوب از ايران در قرن اخير شروع نشد بلكه بازرگاناني كه در دوره صفويه به ايران آمدند و ما فقط اسم معدودي از آنان به نام (تارونيه) و (شاردن) و (شرلي) را شنيده ايم شروع به بردن كتاب هاي ما كردند و از اين جهت ما اسم اين چند بازرگان را شنيده ايم كه ذوق ادبي داشتند و از خود سياحت نامه باقي گذاشتند و مي دانيم كه بازرگانان علاقه به ادب و شعر ندارند و بندرت اتفاق مي افتد بازرگاني كه از يك كشور براي تجارت به كشور ديگر برود مشاهدات و محسوسات خود را در آن كشور به شكل سياحت نامه بنويسد چون منظور اصلي و هميشگي بازرگان تحصيل سود است و امروز هم هزارها بازرگان دائم در اطراف دنيا مشغول مسافرت هستند بدون اين كه سياحت نامه بنويسند و به قول روزنامه نويسان (رپورتاژ) تهيه كنند، بازرگاناني هم كه در دوره صفويه به ايران مي آمدند براي تحصيل سود وارد اين كشور مي شدند نه براي نوشتن سياحت نامه و چون شم تحصيل سود را داشتند، كتابهاي ما را به بهاي ارزان خريداري مي كردند تا اين كه در اروپا به بهاي گران بفروشند و به اين ترتيب قسمتي از كتب هاي خوب ما را در دوره صفويه از ايران خارج شد اما خوشبختانه، بعضي از آن ها در شهر ليدن بچاپ رسيد و از خطر نابود شدن نجات يافت (مترجم).

[2] جريح را بايد با ضم حرف اول و فتح حرف دوم و سكون دو حرف آخر، تقريبا بر وزن خمين (شهر معروف مركز ايران) خواند - (مترجم).

[3] كلمه قتيبه را بايد با ضم حرف اول و فتح حرف دوم خواند، تقريبا بر وزن خجسته - (مترجم).

[4] كلمه مروج را در اسم كتاب مروج الذهب بايد بر وزن بروج تلفظ كرد يعني ريزه هاي زر - ذرات طلا - (مترجم).